داستان دست ها
سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۶:۲۳ ق.ظ
داستان دست ها
بعضی دست ها همیشه تنهان آخه تقدیرشون تنهایی است،بعضی نگاه ها پر از حسرته،بعضی دل ها خسته است،بعضی هاهم شکسته است،بعضیا بریدن،خیلیا رنجیدن،بعضیا درک نشدن،بعضیا خیلی راحت ترک شدن، بعضیا مردن وزنده شدن ،بعضیا برای همیشه تنها شدن،بعضیا هم دردن،بعضیا نامردن،بعضیا دوستن،بعضیا دشمن،بعضیا شادن،بعضیا غمگینن،بعضیا به لفظ میگن که تنهان ولی کسی نیست ازشون بپرسه تنهایی از نظر تو یعنی چی;هممون یادگرفتیم تاهرچی میشه بگیم تنهاییم اما معنی واقعی تنهایی چیز دیگری است،تنهایی یعنی یه بغض توی گلو،یعنی یخ بستن از درون ،یعنی یک دل پر از حرف،یعنی اشک ریختن،یعنی بدونه اونی که دوستش داشتم،یعنی خندیدنی که دروغیه پشتش پر از غمه ،یعنی سادگی.حالا اگر حداقل نصف اینارو داری داد بزنو بگو تنهایی .از این دنیا به این بزرگی فقط و فقط تنهایش به مارسید،یه دست گرم پر از محبت هرگز به دسته ما نرسید ;بعضی دست ها هیچ یاری برای با هم بودن نیافتند.
این بود داستان دست ها،داستان دل ها،داستان ما انسان های تنها.به یاد داشته باشیم که به دیگران یاد بدیم که هرگز نباید کسیو تنها گذاشت که حداعقل آیندگانمان حس تنهایی را هرگز نچشند.
به امید آن روز
- ۹۶/۰۳/۰۹